کد مطلب:162586 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:267

هدف و انتخاب
آنها كه از آن شناخت ها و عقیده ها سرشار بودند.

آنها كه هیچ پرنده بر سرشان پر نمی كشید و سیلاب دانش از دلشان سرازیر بود.

آنها قطب و محور خلافت هستند. حكومت اسلام، جز با آنها به چرخ نمی افتد. كوشش برای به پا داشتن حق و كنار زدن باطل، وظیفه ی بزرگ آنهاست.

خداوند، از آنها پیمان گرفته كه در برابر ستمگرها، برای ستمدیده ها، قرار نگیرند و آرام ننشینند [1] ، آن جا كه یاورانی و مددكارنی داشته باشند. یاورانی كه بتوانند این بار سنگین را به دوش بگیرند و این امانت بزرگ را عهده دار شوند.

و در آن هنگام كه یاری ندارند و و بسته ی تنهایی خویشند، باید یاورانی بسازند و روح هایی را تربیت كنند.

آن رسول صلی الله علیه و آله و سلم بود كه سیزده سال كوشید. و آن علی علیه السلام بود كه بیست و پنج سال تلاش كرد. آن هم امام حسن علیه السلام بود كه پس از صلح آرام ننشست و حتی سفرهای حجش و اطعامش و حلم و نرمش، وسعتش، همه و همه سازندگی


بود.

و آن هم حسین علیه السلام بود كه در میدان معاویه، گوی می زد و یار می گرفت. آنها كه در نینوا، عید خون گرفتند، در یك روز متولد نشده بودند. اینها، فرزندان همان روزها بودند.

اینها برای آن هدف بزرگ، باید پاهای بزرگی بسازند. توحید با پای شرك به مقصد نمی رسد، باطل همپای حق نمی شود.

اینها با آن هدف رهبری در زمینه ی آزادی و شكوفا كردن استعدادها و تشكیل جامعه ی انسانی، نیازهای بزرگ تری خواهند داشت و مادام كه این نیازها را تامین نكرده باشند، گام برنخواهند داشت.

حسین علیه السلام چه در زمان معاویه و چه در دوره ی یزید، برای تامین كردن این نیازها، گام برمی داشت، به شهرها نامه می نوشت [2] و با مهره ها تماس می گرفت. و از رویدادها پرده برمی داشت و از راه خویش سخن می گفت و از همراهانی سراغ می گرفت و از آنها استمداد می كرد و آنها را به خویش می خواند.

این كار حسین علیه السلام بود. برای رسیدن به آن هدف های بزرگ، با زد و بند و با ائتلاف، با سركش ها و سردارها و قدرت ها كاری از پیش نمی رفت. باید خود كاری می كرد، و حسین سخت مشغول بود.

كوشش برای خلافت، وظیفه ی حسین بود و حسین در این راه، آرام نبود. سه اصل ایمان و توحید و امامت، او را آرام نمی گذاشت.

اما، یزید، این طاغوت سركش و این طاعون گرسنه كه موقعیت خود را در خطر می بیند و از این همه به خوبی آگاه است، پیشدستی می كند تا پیش از به


دست آمدن سنبل ها و جمع شدن خرمن ها، آب را از سرچشمه ببندد.

دستور می دهد تا از حسین بیعت بگیرند و با او پیمان ببندند.

حسین علیه السلام می داند كه این بیعت، سایه ای ندارد و جایی برای سازندگی او باقی نمی گذارد و آخر سر به خفه كشی می انجامد [3] .

او می گوید: اینها آرام نمی گیرند تا خون دلم را بریزند [4] .

و می گوید: لو ترك القطا لنام [5] .

و همین هم بود. خاندان اموی كینه های سابق و حسادت های پیش از اسلام را همراه داشتند و در انتظار انتقام بودند، و اكنون كه خود را مسلط می بینند، و اكنون كه گردها را به خاك سپرده اند و سردارها را با هم درگیر كرده اند، از این كینه ها جلوگیری نخواهند كرد و خودداری نخواهند داشت.

حسین علیه السلام در حالی كه آن هدف حكومتی را پیش رو دارد، این سازندگی را همراه. در این موقعیت كه یزید شروع كرده و در این هنگام كه بیعت سایه ای ندارد، وضعش دگرگون می شود. او تا به حال برای هدف خویش می كوشید، اما امروز در میان ضرورت ها و راه های موجود باید انتخاب كند.

در واقع حسین علیه السلام می تواند یكی از دو كار را انجام بدهد. در این هنگام كه یارانش، پای همراهی اش را ندارند، یا باید از هدفش دست بشوید و تخفیف بدهد و به زدوبند رو بیاورد و یا باید در كنار ضرورت ها و پیشامدها، بهترین را انتخاب كند و به سازندگی خود ادامه بدهد و یار تهیه نماید.

حسین این ادامه ی علی علیه السلام و چشم رسول صلی الله علیه و آله و سلم، از هدف ها دست نمی شوید. او مشتاق سلطنت نیست. وسعت روح او با این سراب ها دمساز نیست. عظمت او اسیر این حقارت نیست. جز امر حق او را حركت


نمی دهد. و این امر وابسته به ساختن نفراتی است كه بتوانند این راه را با سر بروند و خود را فدای حق كنند، نه حق را نردبان هوس.

حسین كه جز به پاداش حق، حكومت خدا بر مردم، هدفی نمی تواند بگیرد، در این مرحله از زندگی و در این حد از مبارزه، به انتخاب می رسد.

در پیش توضیح دادم كه انتخاب با هدف، چقدر تفاوت دارد. با توجه به آن هدف، و به این انتخاب، می توانیم تمام زندگی حسین علیه السلام را دنبال كنیم و می توانیم آن تضادها را تحلیل بنمائیم.

ما باید در تمام مراحل، در مدینه، مكه، برخورد با حر، و نینوا و عاشورا، تمام احتمال های موجود را ارزیابی كنیم و بسنجیم و بهترینش را مشخص كنیم. و آن گاه ببینیم، حسین علیه السلام این بهترین را انتخاب كرده و یا این كه اشتباهی مرتكب شده است؟

این گونه تحلیل، به زودی ما را از بن بست ها بیرون می آورد [6] ما گام به گام و قدم به قدم در هر مرحله حسین را دنبال می كنیم و احتمال ها را بررسی می نماییم و این گونه انتخاب حسین علیه السلام را نقد می زنیم و از او درس می گیریم. ما باید ببینیم در آن لحظه ای كه فكرها و قلب ها از كار می افتند و عقل از سرها می پرد، حسین علیه السلام چگونه انتخاب كرده است.

الف - حسین علیه السلام در مدینه، در شهر رسول صلی الله علیه و آله و سلم، در شهر علم، شهری كه ركاب ها به سویش در حركت هستند و روایت ها از مسجدش سرازیر، حسین علیه السلام در این شهر، جایگاه دارد.

اكنون یزید او را به بیعت می خواند و حسین راه هایی در پیش دارد:

1. بی تفاوتی و گذراندن یك زندگی عادی،


2. سازشگری همانند ابوهریره،

3. بیعت،

4. مبارزه و قیام،

5. كناره گیری به خاطر سازندگی.

بی تفاوتی و سازشگری، با ایمان و توحید و منصب امامت نمی سازد. او باید خلق را از غیر حق برهاند و حكومت الله را در دل ها و در جامعه تحقق بخشد.

بیعت، سایه ای ندارد، چون خاندان اموی از كینه سرشارند و از تسلط برخوردار.

مبارزه، یاورانی می خواهد كه هنوز فراهم نشده اند، و پاهایی می طلبد كه هنوز راه نیفتاده اند. پس می ماند كناره گیری و سازندگی.

ب: اكنون كه باید از مدینه كناره گرفت، به بصره، به كوفه، به ایران و... به مكه؟

مكه برای سازندگی مناسب تر است. مكه مادر شهرهاست و همه در آن جا جمع می شوند و بار سفرهای تبلیغی سبك می شود.

حسین علیه السلام مكه را انتخاب می كند و در این شهر امن به كار خویش می پردازد. به این شهر از هر گونه مسافری بار سفر می بندد و برای حج خانه ی خدا می آید، و در نتیجه حسین می تواند بدون احتیاج به سفرهای زیاد، آگاهی های وسیع را به تمام شهرها منتقل كند و زمینه را فراهم سازد كه ساخت. تا این كه یزید نقشه ی دیگری می ریزد، و كسانی را مأمور می كند كه هنگام حج در میان جمعیت انبوه، ناگهانی حسین را بكشند و از میان بردارند.

با توجه به علم امام، حسین می داند یكی از دو مرگ در انتظار اوست:

1. مرگ در حرم.


2. شهادت در نینوا. و حسین می كوشد تا بهترین مرگ ها را انتخاب كند.

كشته شدن در حرم یك نوع خفه كشی است. می توانند به گردن هر كس آویزانش كنند و دستگاه حكومت را از آن بی خبر جلوه دهند و حتی عزاداری آن را اعلام بنمایند [7] .

نشستن در حرم مرگ، را پذیرفتن است و حسین فرزند همان مردی است كه در جواب مغیره كه در هنگام جمل، پیشنهاد ماندن می داد، گفت من مثل كفتار نیستم كه در لانه اش بنشیند... تا صیاد او را با ذلت بگیرد.

كشته شدن در حرم از رویارویی كوفه و آگاهی شام، خالی است.

كشته شدن در حرم، حرمت ها را می شكند و بهره ای نمی آورد. پس بیرون آمدن آن هم به آن گونه و با آن همه غوغا، آن هم در آن فصل و در آن روز، آن هم با كاروان و كودكان بهتر است.

و حسین بیرون آمد و با كاروان اشك بیرون آمد، با زینب و فرزندان و بانوان بیرون آمد تا اینها ادامه ی شهادت او باشند و اسارت آنها آگاهی ها بیاورد. همان طور كه آوردنشان، نشان دهنده تنهایی او بود و نمایانگر این كه سر جنگ ندارد و در فكر آشوب نیست.

این حسین است كه از حرم بیرون می آید و این هم كاروان اوست.

اكنون، به سوی كجا؟ ایران، روم، یمن، بصره، كوفه؟

كوفه شهر علی است. سرشار از روح حماسه و جهاد او، لبریز از فریادهای مرد آفرین او.

كوفه شهر حسین است. از او دعوت ها كرده و برای او پیام ها فرستاده. گیرم كه بازگردند و رجعت كنند، باز كوفه بهتر است، كه هنوز نامه های دعوتش هست.


بر فرض مثل سایر شهرها بشود، باز این امتیاز را دارد كه قبلا دعوت كرده اند و این ترس برای دستگاه هست كه دوباره برگردند... و این ترس تا آن حد نیرومند بود كه ابن زیاد و ابن سعد را مدت ها از جنگ بازداشت و آنها را به تهیه و تدارك سپاه گرانی وادار كرد سی هزار نفر برای هفتاد و دو تن.

آن محاصره تا روز عاشورا و این جمعیت گران، همه نمایانگر این است، كه وحشت از بیداری دوباره كوفه داشتند. كه مباد ناله های حسین و آتش فریادش، آنها را شعله ور سازد.

و این است كه حسین از كوفه بازنمی گردد، حتی هنگامی كه مرگ مسلم را می شنود.

حسین علیه السلام در هنگام انتخاب است و كوفه بهتر است حسین می آید. تا این كه با حر و یارانش روبه رو می شود. در این جا دو احتمال هست:

1. مبارزه.

2. مصالحه.

حسین علیه السلام مبارزه نمی كند، چون هنوز با كوفه احتجاجی نشده و این مرگ، باری ندارد. او مبارزه نمی كند، چون یاوری ندارد. حر هزار نفر همراه دارد و محدود است. حسین كسی ندارد و موتور است.

مصالحه می كنند و قرار می گذارند كه نه به سوی كوفه، كه بدان سو رو بیاورند و حر از كوفه كسب تكلیف كند.

تكلیف روشن می شود، كه هر كجا پیام مرا دریافتی، همان جا حسین را نگهدار.

و این پیام در نینوا به دست رسید.

حسین علیه السلام با كاروان مرگ و خون، به نینوا رسید. نینوا، سرزمین خون، سرزمین آزادی و سرزمین فداكاری. خون در راه حق، و آزادی از غیر حق، و فداكاری برای حكومت حق.


در این جا، همان احتمال هایی هست كه در مدینه بود و همان طرح هایی هست كه در مدینه بود.

در این جا، باز بیعت هست و خفه كشی.

سازشگری هست با ناز و نعمت.

مبارزه و شهادت هست، با آگاهی ها و بیداری ها.

و كناره گیری هست، با سازندگی ها و تهیه ی یاورها.

حسین، حتی پس از شهادت تمام خویشان و یارانش، همین را می خواهد [8] و این در لحظه ای است، كه زندگی طعمی ندارد، و این در هنگامی است كه نفس داشتن، ریاضت است و رفتن آرزو، اما آنها كه از انجماد یخ زدن به وسعت تبخیرها رسیده اند و گسترده شده اند، باید آن وقت كه نمی خواهند بمانند و ریاضت زندگی را تحمل كنند.

حسین، حسینی كه روحش در آسمان ها بود و در كنار یارانش و پایش در زمین بود و بر روی نیزه ها و شمشیرها... این طرح را پیشنهاد كرد و آنها نپذیرفتند.

و چون حسین نمی تواند سازشگر باشد، نمی تواند حاشیه نشین دستگاه اموی باشد. نمی تواند شاهد استثمار خلق و ركود استعدادها باشد. و چون حسین نمی تواند بیعت كند... كه بیعت سایه ای ندارد و نتیجه ای جز خفه كشی نمی آورد، می گویند. تو بیعت كن، آن هم بر آن چه ابن زیاد می گوید. و ابن زیاد همان را می گوید كه به مسلم گفت و همان كاری را می كند كه با مسلم كرد.

حسین، حسینی كه نمی تواند سازشگر و بی تفاوت باشد و نمی تواند بیعت كند، می ماند با شهادت.

و اوست كه می گوید، آرام و قاطع می گوید، آیا صدایش را می شنوی؟


«مرگ بر هر كس نوشته شده و همچون گلوبند گلوی انسان را دربر گرفته است.» [9] .

اكنون كه مرگ حتمی است، بگذار مرگی را انتخاب كنیم كه آبستن كنیم كه آبستن زندگی باشد و سازندگی هایی بیاورد و آگاهی هایی متولد كند و روح هایی را حركت دهد.

باید مرگی را انتخاب كنیم كه زندگی را بارور كند.



[1] نهج البلاغه، صبحي صالح، خ 3.

[2] با اين توضيح، تضاد اول حل مي شود. و همچنين هماهنگي كار امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام آشكار مي گردد.

[3] خطبه ي جواب امام به قيس بن اشعث روز عاشورا، تاريخ سيدالشهداء، جلد دوم، ص 62.

[4] ارشاد، ص 254، بحار، ج 44، ص 375 لا يدعونني حتي يستخرجوا هذه العلقة من جوفي.

[5] ارشاد، از گفت و گوي اباعبدالله با زينب در شب عاشورا.

[6] و تضادهاي دوم جواب مي گيرد.

[7] بحار، ج 45، ص 86 و 99.

[8] قالت: يا ابه ردنا الي حرم جدنا، فقال: هيهات لو ترك القطا لنام. بحار، ج 45، ص 47.

[9] بحار، ج 45، ص 366؛ ملهوف، 53 - 52؛ كشف الغمه، ج 2، ص 204.